دل نوشته های من

۲۷
خرداد

یه روز میـــــاد...
میگـــی عزیزمـ
میگـــــم جونم؟

میگی: حالت خوبه؟
میگم: آره  تو خوب باشی من هرجا باشم خوبم
میگی: سردت نیس؟
میگم وجودت گرمم میکنه
اشکات سرازیر میشن...میگی چرا از پیشم رفتی؟
میگم: من همیشه تو یادتم ...
تو قلبتم...
بعد یه دقیقه ای نگاه به اسمم میکنی دلت بدجور میگیره??
یه شاخه گل سفید میزاری رو قبرمو...بعدشم میری

  • محمد .....
۲۶
خرداد

ممکنه به یه جایی از زندگیت برسی که ببینی هیچ کس دیگه حوصلتو نداره تبدیل شدی به یه ادم خسته کننده که دیگه کسی نمیخواد باهاش رابطه برقرار کنه همه ازت فرار میکنن همه فکر میکنن تو سنگدل شدی اما هیچ کس درونتو نمیبینه نمیبینن که قلبت داره از جاش کنده میشه راه نفست بستس
هیچ کس ندید تو دلت چه اشوبیه هیچکس حالتو نفهمید
متوجه عمق غمت نشدن
گاهی وقتا وقتی تو اوج ناراحتیتی فقط دلت یه دلگرمی خیلی کوچیک میخاد فقط دلت میخاد واسه چن لحظم که شده حس کنی تنها نیستی
هیچکس نمیدونه تو دلت چی داره میگذره
تو تنها موندی با دردایه بی درمون که تنها راه حلت عادت کردنه بهشونه یا تظاهر به عادت کردن و از تو نابود شدن..

  • محمد .....
۲۲
خرداد

یک شب؛



اگر آهنگى برایتان

بیخود و بى جهت

ارسال میشود،

به خودتان بگیرید...

تک تکِ کلمه هایش را...

یک نفر،

ساعتها،

جان کَنده

تا هم غرورش را نگه دارد

هم حرفِ دلش را بزند..

  • محمد .....
۱۹
خرداد


دیشب رفیقمو دیدم:
+گفتم چرا اینقد داغون شدی
-لبخند زد
+گفتم یه رول بکشیم؟
-سرشو تکون داد
+کام اولو که زدم رولو دادم بهش گفتم حالا بگو چت شد ؟
- سه کام سنگین کشید ، آروم زیره لب گفت بد شیکستم...
+گفتم رفیق ، تو اینجوری نبودی کی اینقدر داغونت کرده ؟
-یکى اومد تو زندگیم همه چیزم شد وقتى باهام بود دیدم رفته با عشقه قبلیش من و به خاطرش گذاشت کنار عکسشونو دیدم میخندیدن کنار هم
حتی اجازه نداد باهاش خداحافظی کنم. رفت
+چشام سرخ شد ، صدام لرزید  گفتم مشتی واسش آرزو خوشبختی کن ، شاید قسمت هم نبودین.
- یه لبخند بهم زد ، گفت یه رول دیگه بچاق بکشیم....
+ گفتم پسر ، تو مگه همون بچه مثبته نبودی که سرش تو کارو زندگیه خودش بود ، آخه باهات چیکار کردن....؟!؟
- چشاش پر اشک شد گفت بودم ، دیگه نیستم ، فقط اینجوری میتونم کمتر بهش فکر کنم...
+  اشک از چشام آویزون شد یکم نگاش کردم  بهش گفتم ، تو چقدر شبیه منی...
به خودم که اومدم دیدم جلو آینه واستادم ، دارم با خودم حرف میزنم😔

#‌‌پسرکہ_خستہ✌️

  • محمد .....
۱۹
خرداد

معمولاً ساعت از دوازده شب که میگذرد،

پیغامى دریافت میکنید با این تیتر؛

بیدارى...؟

این یعنى یک نفر روى شما حساب کرده!

خوب فکرهایتان را بکنید...

باز کردن این پیغام عواقب دارد!

باید سنگِ صبور باشید

باید حوصله داشته باشید

باید خودتان را بگذارید جاى ارسال کننده ى پیغام!

یک نفر آنطرفِ خط دارد جان میکَند!

  • محمد .....
۱۶
خرداد

دوستت دارم ...

از آن دوستت دارم‌ ها ،
که نمی‌دانی ...
که نمی‌توانی ...
که بلد نیستی ...

  • محمد .....
۱۶
خرداد

بیخیالِ آدمهاى تنهایى شوید

که سالهاست در لاکِ تنهایىِ شان

فرو رفته اند و کارى به کارِ کسى ندارند

باور کنید اطرافتان پُر است از آدمهایى که روز به روز یارشان را تعویض میکنند

بروید سراغِ آن جماعت...

خیلى راحت خودتان را

وضعِ مالىِ تان را

ماشینِ زیرِ پایتان را

محلِ زندگىِ تان را

معرفى میکنید و با یارِ قبلىِ شان تعویض میشوید

به همین راحتى

اما جانِ عزیزتان،

بیخیالِ آدمهایى شوید که براى تنهایى شان حُرمت قائلند

اصرار نکنید واردِ حریمشان شوید...

آنها یکبار

یک روز

یک نفر را واردِ تنهایى شان کرده اند و

از آنجا به بعد دیگر زندگى نکرده اند!

  • محمد .....
۱۶
خرداد

فکر کن یه تیر به پات خورده و وسط یه جنگل تنهایی، وقتی که شب می رسه و داری از سرما تلف میشی، اگه یکی پیدا شه و بخواد بهت پناه بده چیکار می کنی؟ درباره اصول اخلاقیش ازش سوال می پرسی؟ یا به خوشایند بودن رفتارش فکر می کنی؟

نه! به هیچی فکر نمی کنی، چیزی هم نمی پرسی، فقط می خوای هر جور که شده از اون مخمصه فرار کنی!

پس دیگه به من نگو اون عوضی کی بود که باهاش دوست شدی، نگو اون لیاقت تو رو نداشت، من داشتم از سرما می مردم، می فهمی؟ من تیر خورده بودم، اونم نه یکی، چند تا...

  • محمد .....